مدیریت یکی از پایه های چهارگانه توسعه در کنار سه پایه فرهنگ برای خواستن، دانش برای دانستن و فناوری برای توانستن است که شدن را میسر می کند.
ژاپن کشوری تشکیل شده از ۶۸۰۰ جزیره، که ۹۸ درصد مردم آن کشور فقط در ۴ جزیره زندگی می کنند. سرزمینی که ۶۸ درصد آن کوهستانی است و جمعیتی دو برابر ایران دارد. اما وسعتش به اندازه سه استان خراسان، گیلان و مازندران ماست. از نظر منابع زمینی و طبیعی و وسعت فقیرترین کشوردنیاست.
ویلیام اوچی نویسنده کتاب تئوری z پیشرفت این کشور را نه به دلیل بهره هوشی فوق العاده، بلکه نوع مدیریت آن می داند. او در کتابش رمز موفقیت ژاپن ها را در مدیریت صحیح بر همه ارکان های فردی و اجتماعی و حتی سازمانی میداند و می گوید: ژاپنی ها برخلاف غرب به تخصص های جزئی اهمیتی نمی دهند، آنچه اهمیت دارد کلیات است. در نتیجه فرد زمانی می تواند پله های ترقی در یک شرکت را طی کند که با تمام جزئیات و چند و چون آن کار آشنا باشد.
ویژگی های زیر می تواند رمز موفقیت در هر کشوری باشد:
جابجایی و انتقال در ژاپن به کندی و با سختی انجام می گیرد؛ لذا همه با این تفکر که محل خدمتشان ثابت است با جان و دل، مشغول به کار می شوند.
در ژاپن مسئولیت جمعی است نه فردی، یعنی کل جمع خود را مسئول می دانند نه اینکه صرفا صاحب کارخانه یا مدیر کارخانه خود را مسئول و همه کاره بداند.
ارتقا و جهش شغلی در ژاپن بسیار کند و به صورت افقی انجام می گیرد.
در ژاپن نوع نگاه به کارگر انسانی است، در حالی که در غرب، این نگاه ابزاری است.
در ژاپن کارفرما گاهی از جزئیات و مشکلات زندگی خصوصی زیر دستان خود مطلع است و تلاش می کند او را کمک نماید. در حالی که در غرب این امر دخالت در زندگی خصوصی افراد تلقی می شود.
با توجه به موارد فوق هر فرد ژاپنی می تواند دریابد چگونه فردی است و چگونه می تواند مدیریت کند.
همه مدیر هستند حداقل مدیر زندگی خویش، خانه و خانواده خویش، آنها باور دارند اگر ما نتوانیم بر خود به درستی مدیریت کنیم، قطعا فردای آینده در اجتماع و در مناصب رسمی هم نخواهیم توانست.
مدیریت در ژاپن فن درست اندیشیدن و بکار بستن است که هنر مدیر این است که بداند که دیگران چه می گویند چه می خواهند و راهکارش چیست؟
در ژاپن فردیت انسان در شبکه ای از پیوندهای میان آنان معنی می دهد.
هویت وی در عضویت او در میان گروه ها پدیدار می شود؛ وگرنه او به تنهایی خود برای خویش نمی شناسد. خود او نخست در دایره ای از نزدیکان خانواده معنی پیدا می کند و سپس در میان گروه های بزرگتر نیرو می گیرد و سرانجام در سازمان محل خدمت به عنوان بخشی از یک بخش بزرگتر شکوفا می شود.
ژاپنی ها در بعضی جنبه های دیگر نیز سرآمد کشورهای دیگر هستند؛ سرانه مطالعه ۴۵ دقیقه، ۵۰ درصد جمعیت این کشور فارغ التحصیل دانشگاه و ۹۵ درصدشان تحصیلات متوسطه دارند و نرخ سواد عمومی ۹۸ درصد است.
در سخت کوشی، خوداتکایی، استفاده صحیح از وقت، وجدان کاری بسیار بالا و ده ها الگوی کاری و اجتماعی ناگفته دیگر دارند که توانست این کشور را از ویرانه جنگ جهانی دوم، تبدیل به قطب بزرگ اقتصادی دنیا نماید و امروزه جزو هشت کشور بزرگ صنعتی شناخته شود.
خرد جمعی و کارگروهی پایه های موفقیت هر کشور است، و ژاپنی ها نشانه های راز این موفقیت را یافتند، بکار گرفتند تا قطب اقتصادی باقی بمانند.
اگر چه هر کشوری نقاط ضعفی در فراید زمان داشته و دارد اما اصلاح آن می تواند کمک کند که خود را بازیابد.
منبع: tahlilbazaar
Leave A Comment